وصیت نامه داریوش کبیر
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
.
.
.
.
شعری که خوندید نوای دل خیلی از ماهاست! دست گل برادر گلم على انسانى درد نکنه!!
برادر گلم.. نمی شناسمت.. ولی امیدوارم حلال کنی که بی اجازه ت شعرت رو تو وبلاگم گذاشتم!! آخه به نظرم خیلی قشنگ اومد!! امیدوارم هر کسی که می خونه هم همین نظر رو داشته باشه!! مرررسسسییی...
آرزوتون تو زندگی چیه؟؟؟
اگه بهتون بگن میتونید فقط با یه نامه به همه ی اون چیزایی که تو زندگی به دنبالش هستین برسین..
به کی می نویسین؟؟؟
اصلاْ چی می نویسین؟؟؟
کوتاه می نویسید و زود حرفتون رو خلاصه می کنید.. یا .... .... ؟؟؟
.
.
.
.
آدرس این وبلاگ رو به هر کسی که فکر می کنید فکرش خیلی خاصه بدین..
مرسی گلهای ناز....