همه جور فکرو ایده! عشق.. تا پای نابودی! و منطق.. تا انتهای بودن!

تقدیم به او که به رسم فاصله بینمان فاصله هاست! ولی دلم......... هنوز دوستش دارم!

همه جور فکرو ایده! عشق.. تا پای نابودی! و منطق.. تا انتهای بودن!

تقدیم به او که به رسم فاصله بینمان فاصله هاست! ولی دلم......... هنوز دوستش دارم!

تفاوت های دختران و پسران از دید دکتر انوشه

از تفاوت دختران و پسران شروع می کنم :
(عدد ۱ نشان دهنده خصوصیات دختران و عدد ۲ نشان دهنده خصوصیت پسران هست): 


۱) اساسا به گفتگو علاقه دارند . 

۲) اساسا به سکوت علاقه دارند.
 

۱) در روز به طور متوسط ????? کلمه حرف می زنند.

۲) در روز به طور متوسط ???? کلمه حرف می زنند.
 

۱) با گفتگو مشکل خود را حل می کنند. 

۲) با سکوت مشکل خود را حل می کنند.
 

۱)اساساً شنوندگان بسیار خوبی اند. 

2) اساساً شنوندگان خوبی نیستند. 
 

۱) به تشریفات توجه دارند. 

۲) تشریفاتی نیستند.
 

۱) بسیار جزیی نگر هستند. 

۲) اصولاً کلی نگر هستند.
 

۱) رابطه گرا و مسیر گرا هستند. 

۲) هدف گرا و افق نگر هستند.
 

۱) از راه گوش عاشق می شوند. 

۲) از راه چشم عاشق می شوند.
 

دکتر تعریف می کرد و می گفت که من خودم همیشه به پسرای دانشجو میگم که اگر
خواستین مخ دختری را بزنین، قبل از اینکه قیافه نحص شما رو ببینه اول باهاش تلفنی صحبت
کنین و بعد قرار ملاقات بذارین !!

 

اما ادامه تفاوتهای دختران و پسران :
 

۱) در گذشته سیر می کند. 

۲) در آینده سیر می کند.
 

۱) در جوانی مهربان و در پیری خودخواه 

2) در جوانی خودخواه و در پیری مهربان.
 

۱) به بود و نبود توجه خاصی دارند.

2) به بایدها و نبایدها توجه خاصی دارند.
 

۱) وقتی عاشق می شوند یک سوم انرژی تمرکز آن ها افت پیدا می کند. 

2) وقتی عاشق می شوند انرژی و تمرکز آنها ?/? برابر افزایش می یابد.
 

۱) در زمان شکست عاطفی افسرده می شوند. (تاثیر منفی برای دختران جامعه) 

2) در زمان شکست عاطفی آرام و ساکت می شوند.
 

۱) به احساسات خود توجه دارند.

2) به احتیاجات خود توجه دارند.
 

۱)برای خانمها در جوانی و در پیری عشق اول است، دوم سلامتی و سوم پول!

2) آقایان در جوانی ابتدا عشق، دوم پول و سوم سلامتی مهم است اما در پیری ابتدا سلامتی، پول و در آخر عشق مهم است!

۱) عشق تمام زندگی یک دختر را در بر می گیرد. (به خاطر همین است که یک دختر از شکست عاطفی ضربه بدتری می خورد!)

2) عشق قسمتی از زندگی آقایان را در بر می گیرد. 

طرح یک تست هوش از دکتر حسابی!!

 

سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند. قیمت ساعت ۳۰ هزار تومان بوده و هر کدام نفری ۱۰ هزار تومن پرداخت میکنند تا آن ساعت را خریداری کنند…

بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت ۲۵ هزار تومان بوده. این ۵ هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان

شاگرد ۲ هزار تومان را برای خود بر میدارد و ۳ هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان)
حال هر کدام از آنها نفری ۹ هزار تومان پرداخت کرده اند . که ۳*۹ برابر ۲۷ میشود
این مبلغ به علاوه آن ۲ هزار تومان که پیش شاگرد است میشود ۲۹ تومان
هزار تومان باقیمانده کجاست ؟  

طراح سوال : دکتر حسابی

یک خاطره!! چهارشنبه.. ۱۷/۶/۸۹.. ساعت ۱۰:۲۰ صبح.. و ۱۳:۲۵ ظهر!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وصیت نامه داریوش کبیر

وصیت نامه داریوش کبیر 

 اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد.

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .

یا امام رضا (ع) .. مارو هم بطلب!! (۱)

 

 

        من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو

          سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

   

 

        تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم

            آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

  

  

         من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام

        یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

   

 

        پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد

           هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو  

  

   

        گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم   

         من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

   

 

           سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام

             من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

       

        حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین   

           جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

  

    

          من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام   

          اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو 

 

.  

 شعری که خوندید نوای دل خیلی از ماهاست! دست گل برادر گلم على انسانى درد نکنه!! 

برادر گلم.. نمی شناسمت.. ولی امیدوارم حلال کنی که بی اجازه ت شعرت رو تو وبلاگم گذاشتم!! آخه به نظرم خیلی قشنگ اومد!! امیدوارم هر کسی که می خونه هم همین نظر رو داشته باشه!! مرررسسسییی...